چنانچه همه چیز خوب پیش برود، سرعت براده برداری به حد مطلوبی افزایش پیدا میکند که همان مقدار حجم برداشته شده از قطعه کار در واحد زمان است.. این سرعت رابطه عمیقی با زمان روشنی و خاموشی پالس دارد. البته نباید تصور کرد که در چنین فرآیندی فقط این براده ها هستند که از قطعه کار جدا میشوند بلکه شکل ابزار هم دستخوش تغییر میشود. به عبارت دیگر؛ ابزار همانگونه که از قطعه کار بر میدارد، خود نیز دچار فرسایش میشود.
خوردگی نه تنها در قطعه کار بلکه در الکترود هم به وجود میآید در نتیجه برای عمقهای زیاد چندین الکترود مورد نیاز است.. معمولا الکترودهای اول، دوم و سوم عملیات خشنکاری را انجام میدهند. آخرین الکترود برای عملیات نهایی است.فاده میشود و شکل آخر را الکترود نهایی در حداکثر عمق به وجود میآورد.
حرکت رفت و برگشت الکترود هم به جریان یافتن مایع به فضای میان الکترود و قطعه کار و تمیز شدن آن کمک میکند حالا ماشینکاری را متوقف میکنیم و الکترود را بالا میآوریم میتوانید شکلی را که درون قطعه ایجاد شده ببینید تا اینجا خشنکاری را به سرعت انجام دادهایم حالا اگر ماشین را برای «فینیشینگ» (پرداخت نهایی) تنظیم کنیم
قطعه یار و ابزار هر دو به یک منبع الکتریکی متصل هستند. الکترود قطب منفی و قطعه کار قطب مثبت است.. شانه ماشین توسط سروو موتور به سمت پایین تا فاصله معینی بین ابزار و قطعه کار حرکت میکند. در این نقطه دی الکتریک بین الکترود و قطعه کار قطع شده و عملیات ماشین تخلیه الکتریکی آغاز میشود. این عملیات باعث جداسازی ذرات از قطعه کار میگردد.
با انجام هر بار تخلیه الکتریکی بواسطه حرارتی فوق العاده زیادی که ایجاد شده، ذرات بسیار کوچکی از قطعه کار تبخیر یا ذوب میگردد. سیال بودن دی الکتریک سبب زدودن این ذرات از روی قطعه کار خواهد شد. با تنظیم دستگاه، ابزار کار از قطعه کار دور و پس از اندک مدتی دوباره به آن نزدیک میشود. نکته جالب ماجرا اینجاست؛ با ذوب، تبخیر و کنده شدن بخش فوق العاده کوچک از قطعه کار، فضایی به اندازه بخش جدا شده، خالی میشود. بنابراین اگر قرار باشد، ابزار کار در برگشت به سمت قطعه کار به همان نقطه ای برود که مرتبه های پیشین رفته و در همان جا تخلیه الکتریکی را انجام بدهد، عملاً اتفاقی نمیافتد چون آنجا دیگر چیزی نیست. بدین جهت بر اساس یک مکانیزم، اتوماتیک وار فاصله بین ابزار کار و قطعه کار به طور مداوم تصحیح و تنظیم میشود.